کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

نه خانی آمده و نه خانی رفته!

مردی خربزه ای خرید تا به خانه برد. در راه وسوسه در دل اش راه یافت که خوب است خربزه را ببُرم و به رسم خانان گوشت آن را بخورم و باقی را در کنار راه اندازم تا عابران گمان کنند خانی از این جا گذشته، گوشت خربزه را خورده و پوست اش را به دور انداخته است.
به این نیت گوشت خربزه را خورد، خواست پوست آن را به کنار راه بیاندازد، گفت: خوب است پوست آن را نیز گاز بزنم تا عابران گمان کنند خان نوکری هم داشته است.
پوست خربزه را گاز گرفت و خواست پوست نازک آن را به زمین اندازد، باز وسوسه در دل اش ایجاد شد و هوس خوردن پوست کرد و با خود گفت: اصلن خوب است پوست خربزه را هم بخورم تا مردم گمان کنند که نه خانی آمده و نه خانی رفته است!

از: شکورزاده بلوری ا.(1387)، دوازده هزار مثل فارسی، مشهد: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی




پ.ن: نشان به آن نشان که من هم این جا پستی ننوشته ام!