از چشم خریدار
داشتن هر ایدهآلی لزوما بد نیست. مثالهایی که در قسمت پیش آوردم شاید کمی اغراقشده و افراطی باشند. بسیارند کسانی که ایدهآلهاشان آنقدرها هم غلیظ نیست و یا منطق و تجربهی زندگی بخشهایی از رویاهاشان را تعدیل میکند. بالاخره در دنیای احتمالات این امکان وجود دارد که شماری از افراد به ایدهآلهای خود دست پیدا کنند و از قضا این همان مواردیست که بر سر زبان میافتد و مشهور و گاه حتی تبدیل به افسانه میشود. اما در دید من بسیار مهمتر از داشتن یا نداشتن ایدهآل نگرش و رویکردیست که ما در زندگی نسبت به دنیای پیرامون و دیگران داریم. من در این میان جای خالی چیزی را میبینم که پیشتر از آن به عنوان زایایی نام بردم؛ آیا ما میخواهیم ایدهآلمان را بیابیم و به چنگ آوریم یا میکوشیم آن را بسازیم؟
اسارت در بند رویاها
زمانی که ما چیزی یا کسی(مانند همسر/معشوق) را به شکل ایدهآل در ذهن خود میپرورانیم، فهرستی طولانی از ویژگیهایش را در ذهن میآوریم و برای آن یک قالب یا الگوی از پیش معلوم میسازیم که حدود و ثغورش محدود است به شناخت، درک و دادههای ما تا آن زمان ـ که بیگمان ناقص است و احتمالا آلوده به تحریفهای شناختی*ـ و نیز پردازش تخیلمان که تحت تاثیر بسیاری از عوامل ناخودآگاه قراردارد. از آن پس هر آن چه از پیش چشمانمان میگذرد را با همان قالب میسنجیم و تنها چیزهایی/کسانی را میپذیریم که با الگوی ما جور دربیایند و این یعنی چشم پوشیدن از بیشمار موارد منحصر به فردی که هر یک فارغ از ضعفها و کاستیهاشان، به نوبهی خود ارزشمندند و بالقوه میتوانند جای خالی آن چیز یا کس را در زندگی ما پر کنند.
ادامه مطلب ...