کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

آی رسانه‌های انسان‌دوست!

نمی­دونم حتمن باید تو جایی مثل هاییتی زلزله بیاد و خدانفر بمیرن تا رسانه­های جهانی و شبکه­های خبری یادشون بیافته که این کشور خیلی فقیر بوده و از نبود زیرساخت­ها و امکانات حداقلی رنج می­برده. یعنی مثلن اگه دو ماه پیش بی­خود و بی­مقدمه یه گزارش مفصل از فقر در هاییتی(و البته علل و ریشه­هاش) می­فرستادن رو آنتن نمی­شد؟ خب معلومه که نمی­شد. وسط دست و پا زدن واسه مجاب کردن ملت به این که: «آی! بحران اقتصادی داره تموم می­شه، دنیای سرمایه دوباره جون گرفته، فلان­قدر رشد سرانه­ی کوفت بوده و بهمان قدر نرخ رشد زهرمار»، که نمی­شه نیمه­ی زشت جهان سرمایه­داری رو صاف گذاشت جلوی چشم بیننده­ی جهانی. که اون­وقت ملت از بالای سرشون علامت سوال سبز بشه(هرگونه ارتباط این سبز با جریانات مشکوک داخلی تکذیب می­شود) که «خب چرا این کشور فقیره؟ چرا دو سوم از نیروی آماده به کارش شغل رسمی و دایمی ندارن و ۸۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنن؟ چرا آمار مبتلایان ایدزش این­قدر بالاست؟ چرا سازمان ملل به وضع­ اینا رسیدگی نمی­کنه؟ چه کشورهایی دارن سرمایه­هاشو می­چاپن و واردات و صادراتش چرا قبضه­ی آمریکاست؟ و ...».

 

به جاش الآن عروسی رسانه­هاست. همه­ی بخش­های خبری رنگ­شون قرمز می­شه، گزارش ویژه کار می­کنن، سر تهیه­ی ماده­ی خبری با هم رقابت(رقابت آزاد، مثل بازار آزاد) می­کنن، و از افزایش بیننده­شون برای تبلیغ خود و فروکردن هرچه بیش­تر سایر محصولات تحلیلی_خبری­شون در کله­ی ملت کمال استفاده رو می­برن. بعد بانک جهانی برای برآورد میزان خسارات زلزله اعلام آمادگی می­کنه(کجا بودی تا حالا؟!) و پرزیدنت اوباما(منجی عالم بشریت- واحد نیم­کره­ی غربی) و رفقا از کمک­های بشر دوستانه­ی همه­ی کشورهای صنعتی بزرگ جهان خبر می­دن و احتمالن تا چندماهی از شبکه­های معظم شاهد داستان­های بسیار زیبای انسانی که در خلال عملیات نجات و پس از اون رخ داده خواهیم بود.

 

گاهی وقتا فقط اگه بمیری آدم/بشر/انسان حسابت می­کنن(البته نه هر مردنی هم)!

  

درباره‌ی هاییتی

چرخش متن شناسانه

گزارشی از انتشار مجموعه آثار مارکس و انگلس ازابتدا تا امروز

 
گرالد هوبمَن - مترجم: سیما راستین


• نویسنده مقاله، دکتر گرالد هوبمَن بر این نظر است که چرخش سال ۱۹۸۹، که نماد آن فروریختن دیوار برلین است و پایان دوره‌ی "سوسیالیسم عملا موجود" را رقم می‌زند، این امکان را فراهم آورده که مارکس‌شناسی فیلولوژیک پا گیرد و جای قرائت ایدئولوژیک مارکس را بگیرد. این پرسش اما مطرح است که: آیا سیاست‌زدایی از مارکس و از این طریق بی‌خطر کردن وی، خود رویکردی ایدئولوژیک نیست؟ ...

ادامه مطلب ...