کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

در نقد عشق ایده­آلی­ـ1

اسارت در بند رویاها  

 

زمانی که ما چیزی یا کسی(مانند همسر/معشوق) را به شکل ایده­آل در ذهن خود می­پرورانیم، فهرستی طولانی از ویژگی­هایش را در ذهن می­آوریم و برای آن یک قالب یا الگوی از پیش­ معلوم می­سازیم که حدود و ثغورش محدود است به شناخت، درک و داده­های ما تا آن زمان­ ـ که بی­گمان ناقص است و احتمالا آلوده به تحریف­های شناختی و نیز پردازش تخیل­مان که تحت تاثیر بسیاری از عوامل ناخودآگاه قراردارد. از آن پس هر آن چه از پیش چشمان­مان می­گذرد را با همان قالب می­سنجیم و تنها چیزهایی/کسانی را می­پذیریم که با الگوی ما جور دربیایند و این یعنی چشم پوشیدن از بی­شمار موارد منحصر به فردی که هر یک فارغ از ضعف­ها و کاستی­هاشان، به نوبه­ی خود ارزش­مندند و بالقوه می­توانند جای خالی آن چیز یا کس را در زندگی ما پر کنند.

 

 

مثال1: پسر جوانی را در نظر بگیرید که در فاصله­ی نسبتا طولانی میان بلوغ و ازدواج، تحت تاثیر ترانه­ها و داستان­های عاشقانه، فیلم­ها و عکس­های گوناگون، الگو­ها و ارزش­گذاری­های ترویج و تبلیغ­شده در جامعه و البته تخیل و رویاپردازی خود، معشوق یا همسر ایده­آل‌اش را با جزییات تمام(از رفتار و گفتار گرفته تا حرکات و برجستگی­های بدن) در ذهن تجسم کرده و حتی بارها و بارها به عشق­بازی خیالی با او پرداخته­است. چنین فردی پس از ازدواج و زمانی که می­بیند همسرش از آن معشوق خیالی فاصله دارد سرخورده می­شود و به رغم آن­که همسرش در نوع خود زیبا، دلربا و(برای بسیاری از دیگران) خواستنی­ست، از عشق­بازی تمام و کمال و نهایتا زندگی سعادت­مندانه با او باز می­ماند.

 

مثال2: دختری در طی سالیان کلکسیونی از ویژگی­های مرد مورد علاقه­اش را گردآورده و با بهره ­از آنها ایده­آلی را در ذهن پرورانده­است که اکنون همه را در مقایسه و سنجش با او ارزش­گذاری می­کند. اما چون این ویژگی­ها بسیار زیاد، دست­نیافتنی و حتی در تضاد با یکدیگرند، طبیعی­ست که فرد مورد نظر یافت می­نشود. اگر دختر بر سر خواسته­های خود اصرار ورزد، چه بسا تا دیرزمانی، حتی تا پایان عمر، تنها بماند و اگر هم بر اثر فشار جامعه و خانواده و یا ترس از تنها ماندن به ازدواج با فردی ناهم­خوان با مرد ایده­آل خود تن­دهد، همواره از زندگی زناشویی ناراضی خواهدبود و در حسرت و رویای زیستن با گمشده­اش فرصت­های زیبای زندگی واقعی­ را خواهدسوزاند.

 

این که ما برای انتخاب­های­مان از پیش اندیشیده باشیم و معیار داشته­باشیم مهم است، اما نباید در ارزیابی معیارها دچار خیال­پردازی شویم. ویژگی­های یک چیز/ فرد را باید با سنجه­هایی متناسب ارزیابی­کرد. بسیاری از کسانی که درگیر ایده­آلیسم­اند خود را به جای معیارها با مصداق­ها درگیر می­کنند. مصداق حالت محدودی از بروز یک ویژگی­ست که ما بر حسب دیده­ها، شنیده­ها و یا تخیلات خود در ذهن داریم. تکیه و تاکید افراطی بر مصداق­ها نیز نوع دیگری از اسارت در بندِ پیش­داشت­ها است.

 

مثال3: این که در نگاه پسری خوش­سلیقگی یک دختر معیار باشد پذیرفتنی­ست. پسر می­تواند این ویژگی را در طول زمان با کنار هم گذاشتن مجموعه­ای از داده­ها بسنجد. اما او ممکن قضاوت خود را به یکی دو موردی که از پیش در ذهن دارد محدود کند؛ مثلا رنگ ماشینی که دختر می­پسندد یا ساعتی که به دست دارد را مصداق قرار دهد. حال آن­که خوش سلیقگی آن دختر می­تواند در مجموعه­ای از چیزها مانند لباسی که می­پوشد، وسایلی که به همراه دارد، شیوه­ای که اتاق یا خانه­اش را می­آراید، شعری که در پشت کتابی که می­خواهد هدیه دهد می­نویسد و یا حتی شیوه­ای که سخن می­گوید تبلور پیدا کند. اگر برای پسر یک رنگ خاص یا مدل مخصوصی از ساعت به مصداق خوش­سلیقگی تبدیل شده­باشد داوری­اش چندان اعتباری نخواهد داشت.

 

مثال4: برای بیش­تر دخترها قوی بودن پسر و این­که او نگذارد در جامعه حق­اش را بخورند معیاری مهم است. حال فرض کنیم در ذهن دختری مصداق این عمل چنین شکل­گرفته­باشد که پسر قلدرمآبانه با حق­خورها برخورد ­کند یا به محض زایل شدن حق­اش به اعتراض شدید بپردازد. پس اگر در دوره­ی آشنایی به محض ایجاد چنین موقعیتی، مثلا در برخورد با یک راننده تاکسیِ زیاده­خواه یا یک کارفرمای دغل، رفتاری آرام از پسر ببیند بلافاصله در مورد بی­عرضگی و ضعیف بودن پسر حکم صادر می­کند. چه بسا روش آن پسر این باشد که با برداشتن شماره­ی تاکسی از راننده شکایت کند یا رندانه در فرصتی مقتضی حق خود را از کارفرمای­اش بگیرد.

 

با محدود کردن شناخت­مان به آن­چه که در ذهن پرورانده­ایم و به عنوان کمالِ یک ویژگی پذیرفته­ایم امکان گشوده­شدن دریچه­های تازه به سوی شناخت و تجربه را از خود سلب می­کنیم، ذهن خود را باز نمی­گذاریم و نیازها و خواسته­هامان را اسیر تخیلات و رویاهایی می­کنیم که از واقعیت و شناخت صحیح سرچشمه نگرفته­اند.

برنامه ریزی و پیش­بینی در مورد آینده کاری­ست بسیار مفید. اما بیشتر افراد زمانی که به پیش­بینیِ آینده می­پردازند، در واقع آرزوها و ایده­آل هاشان را بر آن پیش­بینی سوار می­کنند. احتمالات دیگر را در نظر نمی­گیرند و مشکلات و موانع احتمالی را کمرنگ می­بینند، در نتیجه برای رویارویی با موقعیتی به جز آن­چه در سر دارند انعطاف و آمادگی لازم را پیدا نمی­کنند. همانند مصداق‌ها در اینجا نیز ما داستانی را در ذهن می‌نویسیم که می‌تواند به شکل‌های دیگری اتفاق بیافتد. همه­ی ما تجربیاتی داشته­ایم از این­که با یک رویا، آرزو یا خواست شدید ـ منظورم برنامه­ریزی نیست ـ به استقبال برنامه­ای(ملاقاتی دونفره، میهمانی و یا گردش با دوستان) برویم و با محقق نشدن رویای­مان سرخورده و ناراضی به خانه برگردیم.

 

مثال5: با دوست­پسر/دخترمان در پارک قرار داشته­ایم و از دیشب­اش در این رویا بوده­ایم که هدیه­ای از او بگیریم یا سخن عاشقانه­ای بشنویم. یا مثلا درباره­ی میهمانی­ای که قرار بوده­ با هم برویم و فرصت­های احتمالی­ برای کنارهم بودن و ابراز عشق ساعت­ها خیال­پردازی کرده­ایم. اما در عمل دوست­مان با حالتی بی­تفاوت یا خسته به پارک می­آید و یا در میهمانی به شکلی متفاوت از رویای ­ما عشق خود را ابراز یا به ما توجه می­­کند: همه­ی کشتی­ها غرق می­شوند و احساس می­کنیم مورد بی­توجهی و پس­زدگی قرار گرفته­ایم. اگر اسیر توقع ناشی از رویا نشویم شاید دلیلی منطقی برای رفتار دوست­مان در پارک بیابیم یا بتوانیم از ابراز عشق او به سبک خودش لذت ببریم.

 

مثال6 (غیر عاشقانه): با دوستان­ات به گردش یا مسافرت می­روی. از پیش بر اساس نیازها و خواست­ها­ی­ات دوست­داشته­ای که اتفاقات خاصی در برنامه بیافتد، اما با دیگران دراین­باره صحبت نکرده­ای و خواست­ات در حد یک مسا­له­ی ذهنی باقی مانده­است. به هردلیلی در سفر یا گردش امکان تحقق خواست تو فراهم نمی­شود: دلگیر و آزرده می­شوی و دیگر نمی­توانی از سایر برنامه­هایی که به هر حال دیگران دارند از آن لذت می­برند لذت ببری چرا که ذهن تو برای لذت بردن بسته­شده­است و ایده­آل­­ات تمام آن را پر کرده­است.

 

* درباره­ی تحریف­های شناختی در نوشته­های آینده بیشتر خواهم گفت.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:22

I am sorry for writing this in English-Unfortunately I don't have Farsi Font and I 'm extremely slow in typing in Farsi. Talking about the article, I believe it is a very well written piece. of course, having examples help the reader in understanding the text but I wish there were less examples and more definitions and clarifications of used terms; e.g. 'love" etc
After reading the article, these questions came to my mind
1) What does motivate people to create a list of ideal qualifications ; does it have to do with the egoistic personality of the individual (narcissistic personality) or it is inspired by society and culture, and if both contribute, which is is dominant
2) Why do you insist on using the term "love" even after rejecting the notion of perfect love ? isn't love itself a form of perfectionism (as we see in almost all cases it fades aways through years) can't it be easily reduced into sexual desire wrapped up in a pretty -rather idealistic- cover called "love" . In fact , I believe one of the chief motivator of creation of such dangerous idealistic view of love is the term love itself
3) There are some vaguely inconsistent statements in the article which beg for further clarifications: for example, after the Example 2 you have written the following: It is important that we think about our choices but we should not start fantasizing about the values upon which we make choices. But the process of thinking itself demands some sort of fantasizing (with a touch of rationality) and then you said the "right' way of doing this is to use appropriate scales to weight these values ; however, the problem is all people who idealize their values strongly believe that they are using a right way of weighting their values. so, what is missing in your statement (and this is only one example of this type of incompleteness that can be found throughout the entire article) is that how exactly one can weight his method of weighting values ( and as we can see this start to look like an infinitive loop where then you need to know how to weight the scale by which you weight your values and so on)
I again admit that I enjoy reading the article and looking forward to get a response to my concerns in the next article

Thank you

ممنون از بازخورد دقیق و مثبتت و خیلی هم خوبه که انگلیسی نوشتی چون کلاس وبلاگم می ره بالا. اینجا خیلی فضا برای پاسخ دادن ندارم ضمن این که امیدوارم بخشی از پاسخ‌ها و تعاریف رو تو قسمت دوم نوشته پیدا کنی.
1)چون زیاد روا‌ن شناسی نمی دونم مطمئن نیستم اون فهرست دقیقا چطور شکل می گیره. اما به هر حال اعتقاد دارم که سرچشمه ی نگرش های ما آموخته ها و لاجرم فرهنگ ماست. می تونیم ببینیم در جامعه هایی که ایده آلیسم تشویق می شه یا اصلا در خانواده‌هایی که والدین نگاه کمال‌گرا دارند، این نگرش در فرد نهادینه و بعدها تبدیل به رفتار می‌شه.
2)من برای هیچ مفهومی اصالت قایل نیستم، از جمله عشق. هدفم ایجا بیشتر بررسی اون چیزهاییه که دیگران بهش می‌گن عشق. گرچه فکر می‌کنم عشق سازنده تمام شدنی‌نیست به شرطی که فرآیندی باشه مستمر که هر روز و لحظه بازتولید بشه و این کار فقط از دست آدم‌هایی برمی‌آد که پویا باشن و به شناخت و شخصیت کنونی شون اکتفا نکنن.
3)تفکر درست و صحیح تفکری‌ست که از روش‌های علمی و آزمودنی بهره بگیره. می دونی که به ویژه در علوم انسانی و اجتماعی برای رسیدن به شناخت صحیح و پرهیز از تحریف داده ها راه‌کارهای زیادی وجود داره. خیلی مشتاقم که این روش ها رو در زندگی روزمره هم به کار ببندیم. در این مورد مجموعه ای از نوشته ها رو آماده کردم که به زودی روی وبلاگم می‌بینی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد