کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

در نمایش سوگ

در نمایش دسته­های سوگ، می­توانی دید قدرت را که چگونه بدن­ها را سامان می­دهد: مردان، در صف، با فاصله، با زور در بازو که زنجیر را و طبل و سنج را به جنبش وامی­دارد، رقص پاها که با ضرب­آهنگ موسیقی تنظیم می­شود و قدرت دستان پرچم­دار نوجوان و کمر علم­دار جوان. همه چیز نمایش مردانه است و زنان درپی می­آیند: کنار هم، بی­نظم، با درنگی در قدم­های کوتاه­شان و تنها نظاره­گر. و چه کسی می­داند که شاید بزرگ­ترین دل­مشغولی جوانانِ در صفِ نمایش، نمایاندن خود به دختران نظاره­گر انتهای صف باشد. هم­چنان که خیابان­پیمایی دسته­ها و نمایش­شان بازی قدرت است تا آشکار شود علم و کتل و زنجیرزن کدام هیات بیشتر است و علامت­هاشان که به هم سلام می­دهند کدام­ بزرگ­تر؟  

 

گرچه، بازی علامت­ها دیرزمانی­ست بی­رونق شده؛ که پیش­ترها یادم است که علامت 51 پر هم بود، نه چون حالا 11 و 13 و خیلی که شاخ و شانه بخواهند کشید 23پر. قدرت اکنون در میدان هنر مبارز می­طلبد: آن­که بهتر تواند خواند و آن­که بهتر تواند ­نواخت. آن­که پرچم­ها و زنجیرهای­اش گران و گران­سنگ­ترند، مهتابی­ها و شمع­های­اش رنگین و درخشان­تر، و شمع­گردان­های شام­غریبان­اش(دخترکان و پسرکان جوان و نوجوان­اش را می­گویم) آراسته­تر، زیبا­تر و مد روز تر.

 

پیش­تر، زیبایی هیات(بخوانید جمع) سنجیده می­شد و بزرگی و پیوستگی­اش؛ پس می­گفتند که "مال هیات ...ام". اکنون اما، نام دسته­ها را نمی­دانی و  زیبایی فرد مهم­تر است؛ زیباتر زنجیرزدن­اش، زیباتر لباسی که به تن کرده، زیباتر چفیه بستن­اش(چه که این روزها چفیه هم مد بالاشهری­ها شده) و زیباتر آرایش موی­اش(نه­ آن­گونه که همگان می­خواهند، که آن­گونه که خود می­پسندد و آن که باید بپسندد).

 

این­ همه حکایت نظم مسلط است که از دست می­رود، و از آن سو، قدرت مسلط به چه عرصه­ها که دست نمی­اندازد:  CDمجاز نوحه توزیع و توصیه می­شود و درمی­یابی که نوحه­ی غیر مجاز هم هست. هیات­ها ثبت می­شوند، با اساس­نامه و هیات موسس و سهم بودجه­ی سالانه. شمایل­ها برچیده می­شوند و قمه­زن­ها محکوم به زندان و هر سازی را رخصت کوک شدن در نمایش سوگ نیست، همان طبل و سنج و اگر بود نی همه را بس.

 

تنها یک چیز در این میان تغییر نکرده باقی مانده است؛ آن تنها انگیزه­ی جمعی مشترک، آن یگانه­ی کنش­های فردی همسو، آنها بی­همتا نماد همبستگی اجتماعی: ایستادن در صف نذری، صف شکم.

 

... و خوشا کودکی؛ چه که این بازی برای کودکان تنها بازی­ست و دختر بچگان را هنوز می­توان دید: در صف زنجیرزنان خردسال یا پابه­پای پرچم­داران آغاز صف... با خنده­ی بی­غش رضایت بر لبان­شان.

 

ته نوشت: تا یادم نرفته همایش شیرخوارگان حسینی را فاکتور بگیرید از این کلام آخر!

نظرات 7 + ارسال نظر
هاله سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:23 http://halehmiri.blogfa.com

هاله سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:31 http://halehmiri.blogfa.com

کاوه عزیز ...
می دانی!
مرا بردی به کوچه ها و خیابان های سلسبیل و جمهوری...همان جایی که کودکی ام در یکی از خانه های قذیمی و سنتی ایرانی سپری شد.آن چادر گلی گلی مادرم که پشتش پنهان می شدم و از سوراخ های ظریفش به فانوس های در صف ایستاده علامت ها می نگریستم.آن سکو های سنگی نه چندان سرد که زن های نا خوش محله مان را بر خود جای می داد تا از بدی زمانه بگویند.... یادش البته نمی دانم به خیر یا به...چه می دانم شر!
از بخش اول نوشته ات بیشتر خوشم آمد.آن توصیفی که از تاثیر قدرت بر استراتژیهای سوژه ها یاد کردی.که زنان باید پشت مردان راه روند و به قدرت شان اقتدا کنند... خیلی خوب بود.البته برای من فمنیست طبیعی است...انتظار داشتم کمی بیشتر به آن بپردازی.اما بخش دوم کیف اش بیشتر بود...بهر حال زدودن خاک خاطرات ما گاهی به ذهن تئوریک مان می چربد
مرسی بهر حال

نیکزاد چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 13:50 http://niknevesht.blogspot.com/

خنده بی غش رضایت؟؟؟
فرق این کودکی این کودکان با کودکی ما می دانی چیست کاوه جان؟ما بی غش بازی می خوردیم و اینان دنبال دسته پوزخند به لب می دانند بازیگر چه نمایشی هستند.

مونا چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:42

واسه بازی علامت ها ۳۳ رو هم اضافه کن
امسال دسته تهران نو بزرگترین علم رو بیرون آورد و به رخ کشید...

نیلوفر انسان پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:36 http://papers87.blogfa.com

سلام کاوه ... چه طوری ؟؟ می گم ایمیل آدرست رو برام به ایمیلم می فرستی که یه مطلب ترجمه تالیفی خودم دارم که برات بفرستم شاید به درد کافه مطال بخوره .. منتظرم

مارال جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:10 http://maaraal.blogspot.com

والا به نظرم اشکال از گیرندس .

خشایار شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:18

این کارنوال اسلامی هم جلوه ی دیگری از این موج خرد ستیز حاکم بر این جامعه نا آگاه است . یه نظر من این صدای اگزوز روحانی که از گلوی این جماعت مداح درمیاد ارتباطی به حال و هوای معنوی اقلیت مذهبی معقول !!! جامعه ی ما نداره ... و به آن کودکی نیز هم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد