کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

عشقِ چه­جوری؟

ما، آدم­های قرن بیست­و­یکمی، در برخورد با مسایلی مثل ازدواج، رابطه با جنس مخالف و ... همیشه به نوعی با مفهوم عشق و تعریف­های گوناگون آن درگیر می­شویم. این­که تلقی هر یک از ما از عشق و چگونگی به وجود آمدن آن چیست شاید به نگرش کلی ما به زندگی و الگوی رفتاری ما در دیگر جنبه­های آن بستگی زیادی داشته باشد. برای­ام جالب بود که اندکی درباره­ی انواع این نگرش­ها بنویسم. متن زیر کوششی­ست در این راستا، گرچه که احتمالا هنوز ناقص باشد. امیدوارم در کامل کردن­اش کمک­ام کنید.

 

به گمان من دست­کم سه الگوی کاملا متفاوت را می­توان در تعریف عشق و مهم­تر از آن عشق ورزیدن در میان اکثریت اعضای جامعه مشاهده کرد. پیش از آن­که به تحلیل و ارزش­گذاری شخصی خود بپردازم، بهتر است تعریف مختصری از این سه نوع عشق ارایه دهم.

 

1-   عشق ایده­آلی: عاشق مورد نظر، از پیش، بر اساس علایق، خواسته­ها و نیازهای خود معشوقی را در ذهن ترسیم می­کند، تخیل خود را به کار می­اندازد و هر چه می­گذرد بیشتر جوانب شخصیت معشوقِ دلخواه خود را بسط می­دهد. اگر از او بخواهند که برخی ویژگی­های همسر(یا همان معشوق) ایده­آل خود را بازگو کند، بی­درنگ فهرست بلند بالایی از ویژگی­ها و منش­های شخصیتی همسر آرمانی خود را برخواهد شمرد. او برای یافتن معشوق ارزش­مندش حاضر است جستجو و شاید هم انتظاری طولانی(حتی به درازای تمام عمر) را به جان بخرد.

 

2- عشق منطقیِ تدریجی: نمونه­ی آن را در بسیاری از کسانی می­بینیم که بر پایه­ی علاقه­ای اولیه، با کمترین پیش­داشت و تنها با داشتن زمینه­های مشترکِ لازم برای داشتن یک زندگی توام با تفاهم ازدواج می­کنند، بدون آن­که لزوما تکیه­ی زیادی بر مفهوم عشق داشته باشند. در این­جا معیارها جایگزین ایده­آل­ها می­شوند. در طول زمان و با تلاش برای شناخت یکدیگر، درک متقابل­شان بالاتر می­رود و دل­بستگی و شاید هم عادت موجب بیشتر شدن علاقه­شان می­گردد و در کنار هم زندگی را با پویایی ادامه می­دهند که می­تواند به عشقی پایدار و همیشگی(و ای بسا مثال­زدنی) تبدیل شود.

 

3-   عشقِ زایا/ بی­دریغ: در مراحل اولیه و در داشتن معیارها مشابه نوع دوم است با این تفاوت که به رغم آگاهی از ویژگی­های مثبت و منفی معشوق و مشکلات احتمالی نهفته در رابطه، از همان ابتدا با رفتارهای عاشقانه و نوعی مهرورزی بی­دریغ آغاز می­شود. یعنی دو طرف (یا دست کم یکی از آنها) بر پایه­ی شناخت حاصل در مراحل اولیه­ی رابطه و بی آن­که تضمین ویژه­ای از میزان تعهد و تفاهم موجود در رابطه دریافت کنند، عاشقانه به رابطه ادامه می­دهند، با این باور که خود این عشق(و عاشقانه زیستن) عرصه­ای متفاوت و زیبا در پیش چشم­شان خواهدگشود که در آن چیرگی بر مشکلات چندان دشوار نخواهدبود. کمی شبیه عشق مادری­ست، چرا که فارغ از اتفاقاتی که رخ خواهد داد از همان ابتدا به تمامی ابراز می­شود.

 

می­توان دید که فراوانی نوع دوم در جامعه بیشتر است. گرچه که بسیاری از مردم در ابتدا، یا در برهه­ای از زندگی پس از بلوغ خود نوع اول یا سوم را هم می­آزمایند، نهایتا محدودیت­های این دو نوع بخش زیادی از افراد را به سوی الگوی عشق منطقی تدریجی سوق می­دهد. بی­گمان غلظت این نوع عشق در همه­ی موارد زیاد نیست و استعداد زیادی برای درغلتیدن به دام تکرار و عادت دارد، اما عقل سلیم یکی از پشتیبانان جدی آن است و نشان می­دهد که این شیوه در کل جواب خود را پس داده است. میزان موفقیت در این نوع رابطه بستگی به داشتن مهارت­های لازم برای زندگی مسالمت­آمیز و پویا دارد که متاسفانه در ایران آموزش داده نمی­شود. (موضع شخصی: از نظر کارکردی برای جامعه سودمند، لازم و ناگزیر است، مخالفتی با آن ندارم اما انتخاب نخست من نیست).

 

عشق ایده­آلی طرفداران و نیز منتقدان سفت و سختی دارد. راندمان پایین آن برای هر دو طرف دلیل پافشاری بر موضع­شان است. بیشتر کسانی که دانسته و ندانسته طبق فلسفه­ی ایده­آلیسم یا با باور به وجود نوع مثالی(آرمانی) از هر چیز زندگی می­کنند در زمره­ی طرفداران این نوع عشق می­گنجند؛ آنان کم­یابی معشوق ایده­آل را نشان ارزش­مندی آن می­دانند و گاه خود را به سبب داشتن چنین نگرشی برتر از دیگران می­پندارند. در برابر، منتقدان آن را توهم­آمیز، ویران­گر و خودخواهانه می­دانند و معتقدند که در این عشق معشوق در ذهن عاشق است و نه در وجود واقعی فرد مورد نظر(با فرض این­که یافت شود). می­توان گفت که عاشقان این چنینی دیگران را همچون اشیایی می­نگرند که در صورت نداشتن ویژگی­های موجود در فهرست یاد شده به راحتی از جلوی چشم دور خواهندشد تا شاید روزی موردی منطبق با تمام ویژگی­های مد نظر پیدا شود. افرادی که در این نگرش افراط می­کنند، چون هیچ فرصتی برای تغییر دیگران در نظر نمی­گیرند یا در این راه تلاش و کمکی نمی­کنند بیشتر در نقش گیرنده(از زندگی و دیگران) ظاهر می­شوند. چون در نوشته­ی بعدی به این نوع عشق خواهم پرداخت در اینجا بیشتر توضیح نمی­دهم. (موضع شخصی: بسیار مخالف در حد انزجار، گرچه خودم تا کمی بیش از یک سال پیش این طوری بودم).

 

عشق زایا شاید کمی غریب باشد، به ویژه در جامعه­ی منطقی(بگوییم حسابگر) امروز. ممکن است به طور جدی در معرض اتهام­هایی چون دوری از واقعیت، خوش­بینانگی، هیجانی بودن، احساس­گرایانگی، رویاپردازانه بودن و غیرمنطقی بودن قرار بگیرد که در صورت حقیقت داشتن این اتهام­ها، می­تواند واقعا زیان­آور باشد. اما اگر آگاهانه باشد و به عنوان یک انتخاب و یک نگرش فعال در نظر گرفته­شود، بی­گمان سبب آفرینش چیزی خواهدشد که می­توان آن را خودِ زندگی دانست. کسانی به این عشق گرایش بیشتری دارند که عاشق­پیشه باشند و یا اهل داو بستن بر روی چیزهایی که در نگاه خودشان با ارزش است اما عقل سلیم آنها را توصیه نمی­کند. ارزش­مندی این عشق در این است که معشوق با وجود تمام ضعف­های­اش همچنان شایسته­ی مهر عاشق است و بر خلاف عشق ایده­آلی این خود واقعی معشوق است که بابت ویژگی­های مثبت­اش ستوده می­شود. این نگرش به سبب همان اتهام­های بالا به هرحال همیشه زیر فشار دیگران قرار خواهد داشت. (موضع شخصی: انتخاب نخست من و نیز پیش­نهادم به دیگران، البته به شرطی که از آزمون­های راستی­آزمایی سربلند بیرون بیاید).

 

بد نیست یادآور شوم که ما همواره در معرض برخورد با یک­یک این نگرش­ها(و نگرش­هایی که از چشم من دور مانده) هستیم، بنابراین طبیعی­ست که همه­ی آنها را در ذهن خود داشته باشیم و حتی همزمان به آنها بیاندیشیم. بیشتر ما در عمل و در هنگام تصمیم­گیری از دل یک طیف که دربرگیرنده­ی این نگرش­هاست چیزی را برمی­گزینیم، و نه دقیقا یکی از این سه را. این بحث را باز می­گذارم....

نظرات 3 + ارسال نظر
امیرمحمد چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 22:17 http://halqebardar.blogfa.com

خیلی برام مفید بود... فکر می کنم... نه مطمئن هستم که من از نوع دومم یعنی ایده آلیستی...
منتظرم که مضرات این دیدگاه رو هر چه زودتر برام بگی چون برام حسابی مهمه...
منتظرم

سحر پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 19:55

خوب من دوتا سئوال دارم!
۱.به نظرت نوع دوم و سوم در موارد غیر قابل اغماضی با هم هم پوشانی ندارند؟و در ضمن به نظرم خیلی سریع می تونن به هم تبدیل بشن!
۲.اگر مورد دوم یا نا خوداگاه مرد اول برات پیش بیاد ردشون می کنی؟یا مثلا سعی می کنی درشون زایایی به وجود بیاری؟

[ بدون نام ] شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:43

۱-کاش ابتدا عشق را از دید خودت تعریف کنی بعد در مورد طبقه بندی آن صحبت کنی. ممکن است بعد از تعریف برخی طبقه ها حذف شود چون از نظر تو اصلا آن نوع روابط عشق محسوب نمی شود .
۲-مفهوم عشق زایا به عرفان نزدیک نمی شود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد