کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

نظریه‌ی فرهنگی و مطالعات فرهنگی در بریتانیا

ظهور نظریه­ی فرهنگی در بریتانیا ریشه در تحولاتی داشت که به ویژه در عرصه ادبیات و سنت نقد ادبی این کشور ظهور و بروز یافت. دامن­گیرشدن موج رمانتیسیزم(که به شدت از بلایای تمدن جدید ناخرسند بود و روند منحط ناشی از صنعتی­شدن را برنمی­تابید) در کنار گرایش­های تاریخ گرایانه، بستر عمده­ی نظریات فرهنگی منتقدانه را شکل می­داد؛ نظریاتی که به جریان فرهنگ­گرایی شهره بودند. آرنولد، الیوت و لی‌وس، سه تن از کسانی بودند که به تقابل میان فرهنگ و تمدن پرداختند.

 

درک این سه از فرهنگ، نخبه­گرایانه و روشن­فکرانه بود. در نظر ایشان، فرهنگ چیزی بود که افراد کسب می­کردند؛ چیزی که می­شد به عنوان داشته­ی هر فرد(و نداشته­ی دیگری) به شمار آورد. بنابراین طبیعی بود که با افزودن دیدگاه­های نوستالژیک رمانتیسیزم، فرهنگ را چیزی بدانند که در گذشته، و پیش از تسلط تفکرات و شیوه­های نظام صنعتی فایده­گرا، در اوج بوده و اکنون به محاق رفته است. به علاوه، تعصب بریتانیای این سه، که در برابر موج فراگیر آمریکایی­شدن به غلیان افتاده بود، به فرهنگ مفهوم دیگری می­داد که زیر عنوان انگلیسیت قرار می­گرفت.

 

آرنولد در کتاب فرهنگ و آنارشی فرهنگ را نیرویی اجتماعی می­داند در نزد اقشار روشن­فکر و فرهیخته، که می­تواند در برابر تمدن مادی قد علم کند. هم­چنین از آن­جا که برای آموزش و تربیت اهمیت درخور قایل بود، معتقد بود که با سپردن این وظیفه به طبقه­ی متوسط(که از دید او همان جای­گاه اقشار آگاه و نخبه­های فرهنگی بود)، و با انتقال آثار سترگ ادبی(طبیعتا انگلستان) به توده­ها، می­توان به فرهنگی انسان­ساز دست یافت.

 

تعریفی که الیوت از فرهنگ ارایه داد مبتنی بود بر آداب و رسوم، مذهب، آیین­ها و البته هنر مردم که در شیوه­ی زندگی کردن آنان نمودار بود. او به وجود فرهنگ در زندگی روزمره­ی همه­ی مردم معترف بود، اما معتقد بود که تنها نخبگان جامعه از توان درک آگاهانه­ی فرهنگ برخوردارند. لی‌وس پا را از این هم فراتر می­گذاشت و جای­گاه و ارزشی فرادستانه برای اهالی ادب و هنر و در کل روشن­فکران قایل بود. عقاید این هر دو ریشه در نگاه ارگانیک و کل­گرای هگلی داشت و یکسان­سازی فرهنگی برآمده از تولید انبوه صنعتی را به شدت نقد می­کرد.

 

اما، نتیجه­ی این نگاه سلسله مراتبی آن چیزی نبود که به ایجاد مطالعات فرهنگی بریتانیا بیانجامد. در واقع، پس از ورود افرادی چون ویلیامز، هوگارت و تامپسون(که خودشان در عین تحصیل­کردگی، به اقشار فرودست­تر و به ویژه کارگری تعلق داشتند) بود که نوعی نگاه ضدنخبه­گرایانه­ی متمایل به توده­ها سربرآورد؛ روی­کردی که پس از دهه­ی 50، در بستر تفکرات چپ نو بالید و بسط یافت. از دید اینان فرهنگ دیگر متعلق به قشری خاص نبود وچیزی هم نبود که کسانی داشته باشند و دیگران نه. برای نمونه، فرهنگ و ادبیات طبقه­ی کارگر در نزد اینان بسیار پویا، مهم و درخور توجه بود. ایشان کوشیدند که در پژوهش­های خود اهمیت این موضوع را آشکار و دین خود را به طبقه­ی که از آن برآمده­اند ادا کنند.

 

و سرانجام این هوگارت بود که با تاسیس مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام(cccs)، سنگ بنای این سنت را نهاد. سنتی که از یک سو پای در نقد ادبی و فرهنگ­گرایی داشت و از سوی دیگر در خلا علوم انسانی و اجتماعی در بریتانیا، به دنبال پاسخ­گویی به سلسله دگرگونی­های فرهنگی و اجتماعی این کشور بود؛ از یک سو به مطالعه­ی فرهنگ عامه و ارزش­گذاری دیگر گونه­ی آن می­پرداخت، و از سوی دیگر هم­چنان برخی از نقدهای ضد آمریکایی پیشینیان را ارج می­گذاشت؛ و دست آخر، سنتی که به جای تفکر دولت­محورانه­ی آرنولد، بر باورهای کسانی استوار بود که حتا در نظم آکادمیک آن زمان پایگاهی محوری نداشتند.

نظرات 3 + ارسال نظر
anahitafarshid دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:32

سلام، ما با غرب مذاکره و صحبت کردیم، حالا بگذارید با خودمان صحبت کنیم. در خواست گفتگوی ملی‌ برای باز سازی.

anahitafarshid دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:34

سلام، ما با غرب مذاکره و صحبت کردیم، حالا بگذارید با خودمان صحبت کنیم. در خواست گفتگوی ملی‌ برای باز سازی.

anahitafarshid دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:38

سلام، ما با غرب مذاکره و صحبت کردیم، حالا بگذارید با خودمان صحبت کنیم. در خواست گفتگوی ملی‌ برای باز سازی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد