دیشب تریبون ۹۰ برای مردم بسته شد. در شبی که قرار بود کمپین sms راه بیافتد و سلطهطلبی و تحریم سازمان ورزش به چالش کشیده شود، در یک اقدام حکومتی مخابرات هم به یاری آن پدر بی پدر ورزش ایران آمد و آنچه از ۹۰ باقی ماند لب و لوچهی آویزان عادل شوربخت بود. در یکی از معدود مواردی که مردم میتوانستند در یک تریبون رسانهای رسمی اعتراض خود را مطرح کنند(آن هم به شکلی محدود، فقط با شمار پیامکهایشان)، سم قدرت لجام گسیخته رفت روی سیم بلندگو و خاموش شدیم.
این وسط گیر کردهام که مطالعات فرهنگی، که میخواهد صدای خاموشان و بیتریبونها باشد و مدافع اقلیتها، در هنگامهای که خاموشترین گروه جامعه همان اکثریت آن است، باید راه خود را به کدام سو کج کند؟
شاید باید فمینیست شویم و طرف مادر ورزش و مادرهای دیگری را بگیریم که به ناچار گیر این پدر افتادهاند و صبح تا شب مورد سپوزش قرار میگیرند!
ته نوشت: اگه راست میگی اینارم بخون!
شنیده بودم مختل شده سیستم اما دلیلشو...خدایا...!!!!!!!!!!!
دمشون گرم
اینم خودش یه جورشه
این ترفند ها و راهکارها عادی شده
حالا کجاشو دیدی
تا حالا با یکی از این مسولا یا حداقل یکی از مهره هاشون دم خور شدی بدونی چه خبره!
البته پیشنهاد می کنم همین روند جامعه شناسانه بهترین راهه
منظورتو نمی فهمم.دم کی گرم؟
آره دم خور شدم زیاد.
آدم در همهی شرایط باید موضعش مشخص باشه...
در جواب کامنت تو وبلاگ هاله: شاید بهتر بود می گفتم اینها تو این درره و زمونه " می تونن" کمتر مسئله باشن . در مورد اصطلاحات خاله زنک و ربطش به نظام های قدرت/دانش نظرتو کاملا قبول دارم .