جهان یک نهاد [درمانگاه] بزرگ است. درمانگاهی که در آن حاکمان روان شناسان اند و مردم بیماران. هر روز نقش جُرم شناسان، روانپزشکان و همه کسانی که رفتار روحی انسان را معاینه می کنند گسترده تر می شود. به همین جهت قدرت سیاسی در صدد است یک وظیفه جدید، یعنی وظیفه درمانگری را به عهده بگیرد ...
از دید فوکو، مهمترین گفتمانها در مدرنیته آنهایی هستند که هم بدن اجتماعی و هم بدن فردی را تنظیم میکنند. او دانش پزشکی غرب را بهترین نمونهی شکل مدرنی از دانش میداند که قدرت زیستی و قدرت کالبدی را توامان اعمال میکند.
برای درک زندگی مدرن کافیست به این امر واقف باشیم که ما انسانهای مدرن تا حد زیادی تبدیل شدهایم به موضوعی برای اعمال قدرت تعاریف پزشکی از بههنجاری و انحراف؛ یعنی درک کنیم که تا چه حد ذهنمان مشغول سلامت جسمانیمان شدهاست. به گفتهی فوکو، قدرتِ عقاید و تصورات مربوط به سلامتی و بیماری در زندگی ما همسنگ با قدرتیست که تصورات مربوط به خیر و شر در زندگی انسانهای پیشامدرن داشتند.
او ایدهی نگاه۱ گفتمانی و حاملان آن را از آن روی طرح میریزد تا به یاری آن شرح دهد که گذر از تسلط مذهب در دوران پیشامدرن به تسلط پزشکی در دوران مدرن با پیدایش نگاه پزشکی۲ و نگاه بالینی۳ رخ داد.
شمار فراوانی روش گفتمانی وجود دارد که انسانها از خلال آنها معنای سلامتی و بیماری را میفهمند. این که چرا کسی بیمار است و دیگران سالم پرسشیست که بسیاری از این اَشکال معرفت بدان میپردازند. سِحر شدگی؛ توهین به مقامی الهی؛ به خاطر جرمی در این جهان یا جهان دیگر مجازات شدن؛ ناتوانی یا بیمیلی برای داشتن رفتار مناسب در روابط با دیگران؛ ناتوانی از تاب آوردن اضطرابها و دشواریهای زندگی روزمره و بسیاری تبیینهای از این دست، بیماری جسمانی را به علل بیرونی مرتبط میکنند. گرچه که بدن قرارگاه بیماریست، اما ریشههای آن جایی دیگر نهفته است و درمانها به تبع آن تجویز میشوند.
در مقابل، طب زیستی غرب اغلب تنها به مداوای نشانههای جسمانی/ بدنیِ بیماری میپردازد تا ریشههای آن و بیشتر بر ریشهکن کردن امراض موجود در بدن تاکید میکند تا یافتن علتی بیرونی. همین امر است که طب زیستی غربی را از آن چه که پزشکی همادین۴ خوانده میشود متمایز میکند؛ درمانهای کلگرایی که سلامت و بیماری را در قالب رابطهای میان وضعیت اجتماعی، ذهنی، هیجانی و جسمانی ـ میان ذهن، روان و بدن ـ میفهمند. البته، طب زیستی هم به وجود علل بیرونی اذعان دارد، اما معمولا آنها را نیز مادی میانگارد؛ عللی همچون ویروسها، باکتریها، سیگار یا الکل. هم از این روست که پزشکی پیشگیرانه نیز بدن- محور است: به اندازه بخور، ورزش کن، از داروهای خطرناک بپرهیز و غیره. در بسیاری از مواقع، پزشکی غرب انواع گوناگون ریشههای غیرجسمانی بیماری- سلامتِ بدن را نادیده میگیرد؛ ریشههایی که شاید از جنبههای دیگری علل باقوهی بیماری فرض شوند: دردمندی، تنهایی و انزوای اجتماعی، احساس درماندگی و کمبود اعتماد به نفس.
1 gaze
2 medical gaze
3 clinical gaze
4 holistic کل گرا
جالب بود خیلی. گذر از تسلط مذهب به تسلط پزشکی. در مورد خود من کلا میشه گفت تسلط کل علم. یعنی یه جورایی خیلی سخته برام که هرچیز غیر علمی رو بپذیرم. البته الان کاملا دارم رو خودم کار می کنم که این بیماری علم پرستی رو تعدیلش کنم.
و در مورد پزشکی کل گرا هم که گفتی خوب میفهممش (یکی از دلایلش هم اینه که دارم یک نمونش رو تجربه میکنم: هومیوپاتی) و کلا فکر میکنم در یک قرن آتی خواهند خندید به پزشکی یک بعدی زیستشناسانه که الان هنوز رایجه. به نظرم بلاهتش خیلی واضحه...
مطمئن نیستم حرف زدن از بلاهت گفتمان پزشکی غرب دقیقا در راستای کار فوکو باشه! ممکنه راجع به از مرکز افتادن این گفتمان بشه حرف زد اما قضاوت ارزشی به نفع پزشکی کل گرا به گمانم کمی زوده.
به هر حال اون چه که مهمه تبیین علل تغییر و جابه جایی این گفتمان هاست.
ترجمه مطلب کافه مطال خیلی روان بود.امیدوارم که وبلاگ جدید با پشتکار بچه ها بتونه با این قوتی که شروع شده همینطور خوب ادامه پیدا کنه.....
سلام دوست من با خوابهای طلایی به روزم ممنون میشم بیایی
سلام
به نظرم معادل مناسب برای gaze نگاه نیست. "نگاه خیره" معادل بهتری است چرا که در بطن خود باید بتواند به کارکرد سوژه سازی و ایجاد موقعیت سوژگی برای آنکه مورد نگاه است اشاره داشته باشد.
در هر حال ممنون از مطلب تان.
آموزش رسانه ای/ سواد رسانه ای
مرا نیز بخوان