آخ، که سال بد دیگر دارد میرود، سال بدترین. سالی با نوروز و بهار غمناک، تابستان جهنمی و برزخ پاییز. این آخرهایاش هم، هرچند که نویدکی میداد، چنگی به دلام نزد. سالی که از خودم نبود، خودم نبودم. سالی که از آغاز، همهاش زمستان بود. کاش قاطی این کاغذپارهها که از اتاقتکانی به جا مانده، خاطرات این سال را هم میشد دم در گذاشت... سال زشت، چرا زودتر تمام نمیشوی. گویی که فقط سالهای بد، یک روز اضافه دارند!
دلام لک زده برای خندهای بیغش، که از ته دل ریسه بروم تا اشکام درآید؛ برای اشکی از سر شادمانی از تمامشدن انتظار طولانی؛ برای بازیافتن کاوهای که یأس نمیشناخت. دلام لک زده برای اعتماد؛ برای دوستانی که ناتمام نباشند، ساده نبازند و ساده بر باد ندهند؛ برای اطمینان، از داشتن آیندهای روشن(حتا به اندازهی دو سه ماه)، از داشتن کمترین حقوق زندگی انسانی، از داشتن کوچکترین پشتیبان. آخ، چه چیزها که دلام برایشان لک زده. ... آهای عمو نوروز! از اینها هیچیک را به من میدهی؟
ظهور نظریهی فرهنگی در بریتانیا ریشه در تحولاتی داشت که به ویژه در عرصه ادبیات و سنت نقد ادبی این کشور ظهور و بروز یافت. دامنگیرشدن موج رمانتیسیزم(که به شدت از بلایای تمدن جدید ناخرسند بود و روند منحط ناشی از صنعتیشدن را برنمیتابید) در کنار گرایشهای تاریخ گرایانه، بستر عمدهی نظریات فرهنگی منتقدانه را شکل میداد؛ نظریاتی که به جریان فرهنگگرایی شهره بودند. آرنولد، الیوت و لیوس، سه تن از کسانی بودند که به تقابل میان فرهنگ و تمدن پرداختند.
بسی رنج بردیم در این سال سی
که رنج برده باشیم فقط، مــرسی
توضیح: میخواستم به مناسبت ۳۰ امین سالگرد انقلاب متنی بنویسم که با ترانههای این سی سال پیش بیاید تا برسد به این بیت نامجو، اما حالم خوب نبود و کارها زیاد. این شد که فقط آخرش رو نوشتم... از هیچی بهتره به هر حال!